سه‌شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۲

نگاهی به فیلم سینمایی «ابر بارانش گرفته»

حقنه تفکرات الحاد در زمانی که ابر بارانش گرفته

فیلم سینمایی ابر بارانش گرفته

سینماپرس: فیلم سینمایی «ابر بارانش گرفته» بر خلاف ظاهر عام پسند خود از حیث دال و مدلول و دلالت‌های ضمنی و تلویحی، نمادین و چندلایه است.

حمید خرمی/ فیلم سینمایی «ابر بارانش گرفته» بر خلاف ظاهر عام پسند خود از حیث دال و مدلول و دلالت‌های ضمنی و تلویحی، نمادین و چندلایه است. فیلمی در قالب معروف به هنر و تجربه که ظاهر آن در ستایش زندگی و تقبیح و حتی با منظری تشویق به اوتانازی و مرگ خودخواسته است. اما این لایه رویین اثر است که در پس آن به ترسیم جامعه ای مریض و بیمار می پردازد و از این منظر است که «ابر بارانش گرفته» در صدر و ذیلش، نمونکی از یک تمدن منحط اما رؤیایی به نام ایرانی - اسلامی را به بازسازی می نشیند. تمدنی که از یک سو چینی- اسلامی شده و اکنون «ابر بارانش گرفته» می خواهد تا با سیری قهقرایی از مکاتب انسانی و رابطه با هستی، انسان، طبیعت و قدرت و... در مجموع سعی نماید تا دروازه‌ای از قلعهٔ حیرت فلسفی (اگزیستانس) و اومانیسم را بر روی مخاطب هر چند محدود خود بگشاید و این همه را با پنجره‌ای از سبک‌های شیک هنری و یاس آور که از بیرون، سرسبزی فیلم‌های برگمان و تارکوفسکی معلوم است و درونش، سیاه انگاری ذات صاحبان خانه با روابط پوچ و یخ‌زده و ... به مخاطب خود حقنه نماید.



فیلم سینمایی «ابر بارانش گرفته» داستان پرستاری به نام سارا است که مریض‌های پیر و ضربه‌ مغزی را می‌کشد؛ اما آخرین پیرمرد فیلم را نمی‌خواهد با عمل اوتانازی بمیراند و درصدد است خانواده آن پیرمرد را راضی به ادامه حیات او کند اما موفق نمی‌شود.


بر این اساسا فیلم سینمایی «ابر بارانش گرفته»، از یک سو با تمسک به رئالیسم شهری، درصدد انعکاس معایب مدرنیته است، با سبک فیلم‌سازی متأثر از اروپا و فیلم‌های ژان گودار؛ فیلم‌هایی که علاوه بر سبک زندگی، سیاهی‌ها و روابط پوچ خانوادگی را دراماتیزه می‌کنند و از طرفی نیز سبک زندگی اروپایی فیلم، تداعی‌گر باورهای شبه بورژوای فیلم‌های فدریکو فیلینی است و از سوی دیگر وضعیت نمایشی انتظار و مرگ عزیزان، بازی و جدال الهه‌های یونانی را تداعی می‌کند. اینکه هیچ‌کس سرنوشتی ندارد و اگر خدایی هم وجود داشته، جهان را آفریده و رها کرده است و ...؛ در نتیجه باید انسان، خودش در این جمود زیستی، دست به جدال شود و مبتنی بر دستورالعمل های از پیش نگاشته شده نظام لیبرالیسم و بر بستر تفکر بشر محور (Humanism) به تقابل مستقیم با تفکری که خدا را محور حقیقی عالمِ هَستی می داند رفته و از این جهت است که اثر با بضاعت هر چند محدود خود سعی می نماید تا تفکر بشر محور یا اُمانیستی را به عمق جان مخاطب خود حقنه نموده و باومندان به غیب را به بستری با عنوان معنویت مُدرن (Modern Spirituality) رهنمون سازد.
البته باید توجه داشت که اثر در لایه های رویین خود با سرنخ‌هایی که از کالبدشکافی درون افراد به نمایش می گذارد، سعی دارد تا تعمیمم بخش بودن درام خود را نشان دهد. از این جهت است که به سراغ تصویر سازی از خرابه‌ روابط انسانی و بن‌بست نسلی رفته و با تلفیق اومانیسم و کلاسیسم یونانی، به تمدن و نسل‌ها رسیده و در نهایت جامعه‌ای را نشان می‌دهد که حتی علت فلاکت و نقص آن معلوم نیست! جامعه ای که نسل قدیم و جدید آن درگیر تعالیم الهی به عنوان افیون توده هاست و اگر چه معلوم نیست پدر بزرگ با علف تهیه شده از عطاری بابا آدم به چنین سرتوشتی مبتلا شده و این ترسیم وضعیت منطبق با تعالیم سینمای موج نو می باشد که مبتنی بر آن جامعه همیشه دچار فلاکت است و در نقصی دائمی فرورفته و هرگز به صلاح و کمال نمی‌رسد.

درواقع «ابر بارانش گرفته» معتقد است که جامعه، کاملاً بیمار است و نیاز به یک پرستار و یا در اصل فرشته مرگ! به عنوان منجی رهایی بخش دارد و در این مسیر پیرمردی که خلبان بوده و سال ها در اوج و اکنون در بستر است با جوانی که عمری در سرعت سیر نموده و قهرمان موتور سواری بوده است و اکنون قطع نخاع شده و دیگران و دیگرانی که مخاطب در تصویر می بیند و یا خود از ایشان تصویر سازی می کند به نوعی ملموس یکسان تصویر سازی شده و البته در برابر این طیفی که می‌خواهد همیشه مرده باشد؛ نسلی دیگری از پیرزن قدیم تا نوجوان جدید وجود داد که به شدت افسرده بوده و اگر چه در ظاهر خودش را با قرص ویتامین و یا مواد مخد و ... زنده نگه می‌دارد؛ اما در باطن مرده است و به پوچی رسیده است.



فرشته مرگ فیلم، یعنی همان پرستار معتقد است که پیرمرد اثر نباید بمیرد! دلیلش هم اعتقاد جدید او است؛ باوری که بر بستر معنویت مدرن و مبتنی بر آرمان های امانستی شکل گرفته است و از درون معجزه و آرامش غیر الهی به عنوان معبد جدید این باور و در قالب پرستش شونده مجسمه انسان تجلی پیدا می کند و این معنویت الحادی را آنچنان به مخاطب خود ارایه می کند که در بدو امر با تکان خودن لیوان به این معجزه غیر رحمانی نایل و در ادامه مسیر این آرامش را با دیدن نهنگ صورتی در دریا و در پس تصویر مجسمه ای لخت از انسان در ساحل، به صورتی واضح و در قالب نهیلیسم و پوچ‌گرایی متوجه می شود.


پس باید توجه داشت که در این ماکت آنارشی خوش لعاب، نه قصه‌ای پا می‌گیرد و نه قرار است پالایش اخلاقی و نزاهت معنوی و... رخ دهد. بلکه قرار است طی یک خیمه‌شب‌بازی کودکانه، مخاطب از سرنگ بیمارستان، تونلی تاریک بزند به ناپاکی‌ها و نسبیت‌های اخلاقی و رهنمون سازی مخاطب اثر به معنویت مُدرن تا جهش ایمانی که سورن کیرکگارد مطرح کرد صورت پذیرد و از این جهت است که «ابر بارانش گرفته» با وجود تمام ضعف های خود در جذب و مخاطب پذیری خود به نوعی یک اعتراض و جیغ بنفش می باشد از نوع یاس و اگزیستانسیالیسم؛ با این پیام که «در جهانی که خدا نیست، خونسرد بمیر» و البته گاهی اوقات این اعتراض بیان می‌شود و گاهی در یک سکوت برای آینده منتظر می‌ماند.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.